girl land

متن مرتبط با «کلاس» در سایت girl land نوشته شده است

آخرین کلاس از آخرین ترم

  • دیروز ساعت ۱۶ و ۳۰ اخرین کلاسم تموم شد و اومدم خونه انگار که کل غم عالم نشست تو دلم ، درسته هیجان داشتم تا زود تموم شه ولی وقتی واقعنی اتفاق افتاد خیلی ناراحت شدم . فقط هم گریه میکرد ، بیشتر به این ناراحت بودم دیگه نمی‌تونم مثل دوران دانشگاه با آقای چشاش باشم و بریم کل شهر رو قدم بزنیم بریم کافه ها و ... دیگه کمتر میشه این دیت ها. یعنی کلا ناراحتیم بخاطر این بود. حالا افسردگی اصلیم موقع اخرین امتحانمه . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دعوای همکلاسی

  • امروز بعد کلاس دیگا نرفتیم خونه و از ساعت ۱۲ و نیم تا ۳ منتظر موندیم تا کلاسمون شروع شه، من بودم و فاطمه و اقای چشاش و حمید نشسته بودیم و کلی حرف میزدیم از هر دری حرف زدیم همو مسخره کردیم دعوا ولی خب جدی نبود همشونم روزه بودن من دیگه داشتم تلف میشدم اقای چشاش متوجه شد وگف ما پاشیم بریم کوجه پشتی من یه چیزی بخورم تازه رسیده بودیم و منم کیک میخوردم فاطی زنگ زد حمید دعوا کرده بیاین همو با فلانی فحش میدن من یه لحظه شُک شدم برگشتم ب اقای چشاش گفتم حمید دعوا... هنوز جملم تموم نشده بود دیدم کنارم نیس میدویید سمت دانشگاه با چه سرعتی منم از پشت سرش نتونستم بهش برسم اون لحظه که اقای چشاش میدویید و منم پشت سرش دوتا پسر بودن فک کرده بودن دعوا کردیم و منم برا منت کشی پشت سرش میرم میگفتن رفتنی میره ول کن , ...ادامه مطلب

  • افتخاراتم و دیوونه بازیا ت کلاس

  • سهلام و هزارو دویست تا سلام بر دوستان و اشنایان خوبید انشاالله با درس و مشق چ کار میکنین؟ با مدرسه واییییییییی مدرسه خوب اول اینکه میدونین من ت کلاس تنهام همه دوستام اون یکی کلاسن ولی با بچه های این کلاسم جور شدم  بخصوص با فاطی (فاطمه) یه دختر شیرین و شاد و خوشحال وهمیشه خندون بچه های ین کلاسم عالی و باحال و شاد و خوشحالن حالا یه بار معلم ورزشمون دیر اومد کلاس ماهم دیوونه بازی میکردیم دیگه بچه ها ادای معلمارو در میاوردن ار خنده همه پخش زمین بودیم میزارو گاز میزدیم یکی از بچه ها بطری رو انداخت و خورد ب لب یکی دیگه دویید طرفش و گفت ببرمت دکتر منم گفتم نعععع ما تجربی میخونیم دکتر چیع ؟ بچه ا تایید کردن گفتیم کتابارو بخونین ببینیم چی نوشته یکی برداشت جغرافی رو گفت من جغرافی رو خوندم ت جغرافی نیست جلوی من دینی بود منم گفتم ت دینیم نیست اون یکی امادگی رو برداشت گفت ت امادگیم نیست ت همه این مدت همه از خنده میترکیدن ک یهووو من جیغ زدم دستمال کاغذی بزاریم تا خونش بندبیاد همه تایید کردن و دستمال کاغذی گذاشتیم خونش بند اومد و اینم از اولین دکتری ما امادگیمون گفت هفته بعد در باره حق وتو یه مقاله بیارین این خجسته های کلاسمون ت گروه میگفتن باید در باره حق باتو مقاله اماده کنیم تازه ت اینترنت سرچم کرده بودن واای چقدر حرف زدم اومده بودم یه عکس براتون بزارماااا اینم افتخارات من ت سه ,افتخاراتم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها