دعوای همکلاسی

ساخت وبلاگ

امروز بعد کلاس دیگا نرفتیم خونه و از ساعت ۱۲ و نیم تا ۳ منتظر موندیم تا کلاسمون شروع شه، من بودم و فاطمه و اقای چشاش و حمید نشسته بودیم و کلی حرف میزدیم از هر دری حرف زدیم همو مسخره کردیم دعوا ولی خب جدی نبود همشونم روزه بودن من دیگه داشتم تلف میشدم اقای چشاش متوجه شد وگف ما پاشیم بریم کوجه پشتی من یه چیزی بخورم تازه رسیده بودیم و منم کیک میخوردم فاطی زنگ زد حمید دعوا کرده بیاین همو با فلانی فحش میدن من یه لحظه شُک شدم برگشتم ب اقای چشاش گفتم حمید دعوا... هنوز جملم تموم نشده بود دیدم کنارم نیس میدویید سمت دانشگاه با چه سرعتی منم از پشت سرش نتونستم بهش برسم اون لحظه که اقای چشاش میدویید و منم پشت سرش دوتا پسر بودن فک کرده بودن دعوا کردیم و منم برا منت کشی پشت سرش میرم میگفتن رفتنی میره ول کن girl land...

ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 20:56