سال جدید

ساخت وبلاگ

خواستم مثل همه یه خلاصه از سالم بگم ولی هرچی شد اینجا نوشتم دوساله همه چی خیلی سریع میگذره امسالم دقیقا از اول ۴۰۲ خداروشکر فقط عروسی و مهمونی داشتیم اخرش خوب تموم نشد و فوت عمم رو دیدیم . راستشو بگم امسال اصلا ذوقی برای عید تداشتم نمیدونم چرا دیکه خسته شدم همش اومدیم مشگین و خونه مامان بزرگا میخوام مثل بقیه خونمون باشیم منم هفت سین بچینم و عکس بگیرم و استوری کنم خیلی ساله هفت سین نمیچینیم چون کل ۱۵ روز تعطیلی رو میایم اینجا. خلاصه دوسال هم هس که الهه و من تقسیم شدیم اون میمونه خونه مامانِ بابا و من مامانِ مامان و مامانم و بابام میرن عید دیدنی. و البته شبا جمع میشیم خونه مامانِ بابا، میخواستم بخوابم که از صب با صدای مامان بزرگ بیدار شدم بابام بخاطر خواب ما به ننم گفته بود ت نیاز نیس بیدار شی خودم بیدار میشم اروم دلمه رو میزارم بپزه ( آخه ما رسم داریم موقع تحویل سال باید دلمه بزاریم بپزه) . خلاصه صبح زود بیدار شدم از صدا و وحشتناک سر درد دارم وحشتناکا. اقا کلی حرف داشتم بنویسم مهمونا همش پشت سر هم اومدن و منم پذیرایی میکردم دیگه حرفام یادم رف ، و یکم پیش داشتم از سماور اب جوش میریختم ب لیوانا یه لیوان کلا خالی شد تو دستم girl land...

ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 14 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1403 ساعت: 8:57