خلاصه ای بر عناوین

ساخت وبلاگ

زیادی وقت نمیکنم بنویسم نه اینکه مشغول کاری باشم یا یه کاری کنما نه از بیکاری و تنبلیه . ت این مدت که نبودم اتفاقای زیادی افتاد یکی اینکه بالاخره من لباس فارغ التحصیلی پوشیدمممممم عکس گرفتم و و الان بقول مامانم استوری زیاد گذاشتم منتطرم یکم بگذره تا اونارو پست کنم ، به عکاس گفته بودم بیاد عکاسی پیدا نمیکردم کشایی هم که دوستام معرفی کرده بودن وقت نداشتن شانسی به دختره گفتم که اونم زیاد به دلم ننشست این وسط فقط پول من حروم شد خودم بهتر از اون ادیت میزنم ، درسته عکاسم ب دلم زیاد ننشست ولی بالاخره پوشیدم اون لباسو با اقای چشاش هم عکس گرفتیم، اتفاق دومی که میخوام بگم این که ۰۳/۰۲/۱ اقای چشاش رفت سربازی، اموزشی افتاده مشگین و کلی بخاطرش خوشحال شدیم ، از دلتنگیش و سختیش بخوام بگم خیلی بده سخته قلب ادم میگیره صبحش که میخواست اعزام شه شمال بودم و ساعت گذاشتم ۳ بیدار شم و حرف بزنیم همین کار رو سخت کرد وقتی خدافظی کردیم وقتی تا الان چشمم به لست سینش میوفته و قلیم میگیره ، وقتی زنگ میزنه و من نمیبینم بیشتر حالم بد میشه ولی از بعد چند باری که زنگ زده من ندیدم گوشی رو از خودم جدا نمیکنم و سعی میکنم تا تایمایی که قراره زنگ بزنه همه کارامو بکنم و فقط منتظر تماسش روزی دو یا سه بار در حد ۷ تا ۱۰ دیقه حرف میزنیم . بعدم که رفتیم شمال اینو میخوام تو یه پست دیگه بگم چون طولانی شد این پست. ^_^

girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:42