این هفته، هفته خوبی بود برام. یکشنبه تو دانشگاه بودم که مامانم اس زد که مژدگونی بده یه خبر خوب دارم منم نوشتم میریم مشگین؟ گف اخه اون مژدگونی میخواد؟ بعدش گف از دندون پزشکی زنگ زدن که یه مریض کنسل کرد و فردا شما بیاین من انقد خوشحال شدم انقد خوشحال شدم اصلا چشام برق زد. همین دیشبش داشتم میگفتم چطور تا ۱۹ ام تحمل کنم . صب و رفتم پیش دکتر اولش کلی ازم عکس گرفت از دندونم بعدم دکتر اومد و از ساعت ۹ و نیم کارشو شروع کرد تا ساعت ۴ عصر تموم شد وسطش دو بارم بهم استراحت داد. منم خوشحال و خندان اومدم خونه girl land...
برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 101