روز پر ماجرای من

ساخت وبلاگ

دیروز من روز خیلی جالبی رو گذروندم دوتا امتحان داشتم و من تصمیم گرفته بودم فقط یکیش رو بخونم و اون یکی رو ندم چون حتی امتحان اولی رو نرسوندم دیگه وقت نشد اون یکی رو بخونم . ساعت ۸ امتحان رو دادم و ۸ و ۴۵ تموم شد فرداشم تولد حمید دوست خیلی صمیمی اقای چشاش بود ماهم از ماه قبل تصمیم گرفته بودیم تولدشو سوپرایز کنیم براش هودی دنده سفارش داده بودیم و چون روز تولدش امتحانمون ساعت ۴ بود و سخت گفتیم یه روز قبل کادوشو بدیم ساعت ۹ بود و ماهم دنبال باکس بودیم براش اخرش یه کتاب فروشی پیدا کردیم و از شانسمون کلی باکس و بگ های خوشگلی داشت یه بسته سیگارم کنارش گداشتیم حالا وقتش بود حمید رو سر کار بزاریم زنگ زدم بهش و میگم میخوام کات کنم ما اصلا همو نمیفهمیم فقط دعوا داریم اومد دنبالمون و ماهم مثلا دعوا میکنیم من فقط میخندیدم ولی اقای چشای خیلی نقششو خوب پیش میبرد حمید میپرسه جیشد حالا من پیدا نمیکنم چی بگم میگم داشتم از خیابون رد میشدم چون حلو تر رفتم ما دعوا کردیم و میخایم کات کنیم girl land...

ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 18:11