خاطرات عروسی

ساخت وبلاگ

اقااا سلام، پنج شنبه هفته پیش رفتیم پارس اباد خونه عمم، هر وقت قرار باشه بریم اونجا از یه هفته قبلش که تصمیم میگیریم ذوق میکنم حالا ما از بیست ۳۰ روز قبل میدونستیم میریم و من نمیتونستم صبر کنم ۲۰ ام بشه، حالا دلیل رفتنمونم بخاطر عروسی دختر دوست بابام بود تو بیله سوار یکی از روستاهاش و همیشه مارو برا عروسی بچه هاش دعوت کرده و همیشه تا لحظه آخر زنگ زد و پیگیر بود که میریم یا نه ما هم میریم خونه عمم اینا که یه ساعت با روستای اونا فاصله داره اماده. خلاصه اماده شدیم و ساعت ۶ راه افتادیم بریم عروسی هوا انقد سرد بوددد یخ زدیم تو ماشین با اینکه بخاری روشن بود رفتیم تالار منم وقتی از ماشین میخاستم پیاده شم پای چپم رف تو چاله اب و برف و یخ ینی انگار برف بهم وصل کردن اونجوری تا مغز استخونم یخ زد از رو یخ و برفا با اون کفشا گذشتیم رفتیم تالار همه با پالتو نشسته بودن انقد که سرد بود سیستم گرمایشی تالار خراب شده بود غیر اشناهای نزدیک عروس دوماد بقیه با پالتو کاپشن بودن و پای منم یخ میزد.عروسی های قبلی این اقا که عروسی دخترش و پسرش اومده بودیم همیشه تابستون میگرفت و تو حیاط خودش حیاطشون باغ بود بزرگ چادر میزدن از این بزرگا خیلی عروسی خوب و صمیمی میشد. اینا نزدیک مرز آذربایجان هستن و لهجشون عین اوناس کپی قیافشون وای نگم از خوشگلیشون خیلی خوشگللل بودنننن مخصوصا عروس و خواهرش اینم بگم عروس یه سالم از من کوچیتر بود girl land...

ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 83 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 18:11