ریونی ین

ساخت وبلاگ

سلام بر دوستای گلم

خوبید ؟

با هوای گرم چیکار میکنید؟

ما امروز بخار پز شدیم

ولی شبای اردبیل خنکه اینش خوبه ولی بعضی موقع ها تنوره

خب میدونید ک حالا بعضیاتون میدونید بعضیاتون نه ما هر هفته میریم مشگین

این هفته ک رفتیم خییییلی خوش گذشت

مامانم اینا رییونین پارتی گذاشته بودن

با همکلاسی هاشون ک همشون بعد ازدواج یه جایی رفته بودن فقط از طریق تلگرام و این جور چیزا

در ارتباط بودن

تو چشم انداز قرارگذاشته بودن رفتیم اونجا و بستنی گل یخ

8 نفر بودیم ک بعدا9 نفر شدیم

من، مامانم، الهه،نگار خانوم،نوشین خاله با دخترش،رفعت خاله ا دختر کوچولوش حلن خانم، اکرم خاله یا اکی خاله

گفتیم ما بیرون میشینیم اینا دوتا میزو ب هم چسبوندن درست وسط وسط

نشستیم

حالا بستنی هارو سفارش دادیم من و مامانمو الهه سانشاین سفارش دادیم

4 نفرمونم اب هویچ سفارش دادن نگار خاله دنبال یه چیزی میگشت ک خاص باشه بعد دوساعت گشتم

ابشار توت فرنگی سفارش داد

حالا بستنی هممون اومد جز نگار خاله کیکامونم اومد اون نیومد 

نگار خاله  برگشته میگه منتظرن تا ابشار من جوشا(از ترجمه این قسمت شدیدا معزورم ترکا اگه بلدین تو کامنتا ب من بگین) 

حالا بعد از مدتا اومد تا ابشا خاله نگار اومد هممن:اوووووووووو

گارسونم خندش گرفت بیچاره انقدر چیز گفته بودیم بیاره کلافه شده بود

هی میگفتنو میخندیدن هیو دیدیم همه دارن مارو نگا میکنن

حالا موقع حساب کردنی رفعت خاله بی سر و صدا رفت تو تا حساب کنه 

ک ب دنبال اون مامانم بعد نوشین خاله دوییدن  انقدر خنده در بود

اکی خاله گفت دعوا نکنید دعوا نکنید حالا همه فکر کردن دارن دعوا میکنن 

همه چشا بطرف ما بود بعد دوباره خنده 

گفتیم بریم تو پارک یه جا بشینیم  رفتیم تو پارک همون جا ک پیاده روی میکنن حالا جا پیدا نمی کردن بشینن یکیو دیدیم ک از این صندل پاشنه بلندا پوشیده بود داشت پیاده روی میکرد

اکی خاله: نگار تو زیاد پیاده روی میری برات ی کش معرفی کنم 

نگار خاله:اره اره بگو

اون دختررو نشون داد دوباره خنده با صدای بلند چشای ملت طرف ما 

رفتنی پسر خاله نگار اومد ٨ نفری خودمونو بزور جا دادیم تو ماشین 

پهن شده بودیم رو هم 

فرداشم با خاله مامانم اینا رفتیم پارک کلی عکس گرفتیم

این دختر خاله مامانم یه یه ایده ای گفت چی

گوشیرو گذاشت زمین گفت وایستین عکس میگیریم چند تا پسر رد میشدن

حالا گیر دادن اوناهم یه ذزه بالا تر رفتن عین ما ؤست گرفتنو ادای مارو در اوردن ما هم ک پوکر میفرستادیم

بعدش رفتیم تاب جوانان این صاحبش یه پسره بود سنش کم بود مثلا 17-16

4 تا دختر بودیم سوار شدیم 2 تا پسرم بعد ما این مسئولشم خاست تا مارو بترسونه ب من گفت اگه جیغ بکشی 2 دور میکنم منم گفتم چ بهتر و...

اینم با ما لج افتاد سرعت سرعتش کرد خیلی بالا رفته بودیم در حالی ک دور های بعدی خیلی سرعشت پایینی

هی میگفت وایستم ترسیدین ما هم نمیخاستیم کم بیاریم میگفتیم نه خیلی خوبه

ولی من ب شخصه ب چیز خورن افتاده بودم 

پیاده ک شدیم حالا بیا راه برو ب مردم میخوردیم

ولی صبش رفتیم واکسن وایییی واییییییییییییی چقدر درد داشت 

چشام سیاهی رفت حالم خراب شد بد جور سرم گیج میرفت

الانم جاش درد میکنه خیلی تکون نمیتونم بدم

girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : ریونی, نویسنده : turkgiziha بازدید : 196 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:52